جدول جو
جدول جو

معنی کف دستی - جستجوی لغت در جدول جو

کف دستی(کَ دَ)
ضرب تازیانه و جز آن بر کف دست. (ناظم الاطباء).
- کف دستی خوردن، سیاست شدن از ضرب تازیانه بر کف دست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کف دستی
ضرب تازیانه و جز آن بر کف دست
تصویری از کف دستی
تصویر کف دستی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب دستی
تصویر آب دستی
چابکی و تردستی در کار، مهارت، برای مثال چنان در لطف بودش آب دستی / که بر آب از لطافت نقش بستی (نظامی۲ - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
آنکه دست کج دارد. که انحنا و غیر استقامتی در دست وی بود، دزد و کسی که در هر جا هر چه بیند بردارد. (ناظم الاطباء). معتاد بدزدی
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
اتفاق. موافقت. دست به دست هم دادن:
در سر آمد نشاط و سرمستی
عشق با باده کرده همدستی.
نظامی.
، درافتادن. پنجه درافگندن:
ستیزه با بزرگان به توان برد
که از همدستی خردان شوی خرد.
نظامی.
نایب شه ز روی سرمستی
کرد با او به جور همدستی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ)
کند بودن دست شخص در عمل. مقابل تیزدستی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کند دستی
تصویر کند دستی
کند بودن دست شخص در عمل مقابل تیز دستی
فرهنگ لغت هوشیار
شرت دراجرای عملی اتفاق اتحاد (غالبا در مورد کارهای بد بکار رود)، همنشینی مصاحبت، برابری دو یا چند تن در زور و قوت و شان و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم دوستی
تصویر کم دوستی
دوستان اندک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای از مواد درسی در آموزش گاهها که دانش آموزان را بیشتر با قسمتهای عملی و صناعی آشنا می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو دستی
تصویر دو دستی
تیغی که درازی آن باندازه دو دست باشد، با دو دست بوسیله هر دو دست: (دو دستی شمشیر میزد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاردستی
تصویر کاردستی
((دَ))
کالایی که با دست یا ابزارهای ساده دستی ساخته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بد دستی
تصویر بد دستی
اسراف
فرهنگ واژه فارسی سره
دزد، نادرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند کف ها بر هم می شود، دلیل که از خویشان مفارقت کند و نیز گویند درآنجا عروسی بود. اگر بیند که کف ها خسته بود، دلیل که از سفر بازماند. اگر درخواب کفهای خود گشاده بیند و قوی، دلیل فراخ دستی او بود. اگر به خلاف این بیند، دلیل تنگدستی بود. محمد بن سیرین
دین کف درخواب بر شش وجه بود. ، اول: فراخ دستی (دارایی و بی نیازی). ، دوم: مال. ، سوم: ریاست. ، چهارم: فرزند. ، پنجم: دلیری. ، ششم: زنی خواستن به حرام (نکاح بازنی بطور حرام و نامشروع). .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پس انداز
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب دستی از درختل که دود خورده و روغن اندود شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
زر دستی، ظرفی که در آن میوه، سبزی و پنیر گذارند، پیش دستی
فرهنگ گویش مازندرانی